دکتر حسین شهابی مدیر مسوول پایان هفته
آقا….ظهور کن دست پاچه می شوم، به سراغ کاغذ و قلم می روم ، می خواهم نامه ای بنویسم با واژه هایی از جنس دل ، زلالی و لطافت به سرچشمه ی نورانی معرفت و کرامت ای امیر و سفیر شهامت و شجاعت …آقا ظهور کناز فرط اشتیاق تمام و ذوق، با شور و شیدایی و پریشانی و شوق ،غرق ترنم باران زده ام حلقه بر در وطوق …. آقا ….ظهور کن ریسه های چراغ در نیمه شعبان، بر دیوارهای کاهگلی عشق آویزان. حسرت از کودکی تا جوانی خرد وکلان، …. آقا ……ظهور کن مادرم با چادر گل گلی و سجاده، مست از می نیایش های ساده ، با زمزمه هایی از شراب و باده ….آقا …ظهور کن خورشیدِ نگاه جمعه منتشر ، آوای ندبه های جانسوز منتظر ، ای نور آیینه و آبها منکسر … آقا …. ظهور کن نبض ثانیه ها را گرفته ایم به نامت ، در حال و هوای دیدن روی و وصالت ، غرق حیرتیم در بیکرانگی کلامت …آقا …ظهور کن جمعی هستیم همواره با چشمی اشکبار ، در باغی پر خار و بی برگ و بار ، نشسته بر کنار پنجره ی انتظار …آقا …. ظهور کن دلهایمان از رنج های زمانه شکسته، با کوله پشتی های غبار آلود و خسته، در غروب ساحل جمعه ها نشسته …آقا …. ظهور کن دنیایی سرشار از ظلم و ستم ، از هر گوشه می وزد توفانِ غم ، چه کنم از این همه بی رحمی دمادم …آقا ….ظهور کن ساعت روزگار با این سکوت دقایق ، در گل ولای جهل و نفسِ این قایق ،در حسرت گل های سرخِ شقایق …آقا ….ظهور کن ذهن زمین درخاک فراموشی اسیر، از عمر کوتاه خود شده ایم سیر، کودک های دیروز همه شده اند پیر …آقا ….ظهور کن در ذهنم مرور میشود این بیت :ای نامه که مبروی به سویش از جانب من ببوس رویش خداحافظ و سلام